در سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار
ناصر اصغری ناصر اصغری

 

 

 

روز ٢١ اوت ١٩٤٠، لئون تروتسكی، یكی از بزرگترین شخصیتهای انقلاب روسیه در سن ٦٠ سالگی و در حالی كه در مكزیك در تبعید به سر می برد، به دست یكی از مأموران ك گ ب به قتل رسید.

بخش اعظم كمونیستهای ایرانی تروتسكی را خوب نمی شناسند. این مسئله به نظر من دو دلیل دارد. اول اینكه چپ ایران شاید بیشتر از هر جای دیگر دنیا تحت تأثیر آموزه های مستقیم بلندگوهای تحریف و دروغ‌پراكنی استالین، از كانال حزب توده بود. تصویر تروتسكی از همه عكسهای دسته جمعی و نام او از هر سند و كتابی حذف شد. تروتسكی ای كه در سال ١٩٠٥، در سن ٢٦ سالگی رهبر انقلاب و مهمترین ابزار آن انقلاب، یعنی شورای شهر پتروگراد بود. در انقلاب ١٩١٧ بعد از لنین از اصلی ترین رهبران این انقلاب، و باز رهبر مهمترین ابزار آن، شورای پتروگراد شد. ارتش سرخ را سازمان داد و رهبری كرد و ضدانقلاب ارتش سفید را شكست داد. یك چنین شخصیتی نه تنها از اسناد و تاریخ انقلاب روسیه به معنای واقعی كلمه حذف شد، بلكه تصویری ضدكمونیست و ضد انقلاب روسیه و طرفدار فاشیسم از او بدست داده می شد. در كتاب "تاریخ حزب كمونیست (بلشویك) اتحاد جماهیر شوروی، دوره مختصر"، كه در بین چپهای ایران در دوره انقلاب ٥٧ دست بدست می شد، حتی یك كلمه از تروتسكی بعنوان فردی كه كوچكترین كار مثبتی در زندگی سیاسی اش كرده، اشاره نشده است. هر جائی كه اسمی از او آورده شده، بعنوان سردسته یك باند و آدم خرابكار و ضد لنین از او نام برده شده است. همین تصویر به ایران هم صادر شد!

دلیل دوم هم شاید این باشد كه احزاب و شخصیتهایی كه تحت نام "تروتسكیست" فعالیت می كنند جملگی از اسلام سیاسی و مشخصا رژیم جمهوری اسلامی دفاع كرده و می كنند. این خود باعث این می شود كه كمتر جوانی در ایران رغبتی نشان دهد دنبال شناختن شخصیتی برود كه "طرفدارانش" دوستان نزدیك و جان بر كف رژیم اسلامی هستند! در اوایل انقلاب شناخته شده ترین فرد تروتسكیست در ایران بابك زهرایی بود كه مشاور دولت اسلامی و جناح بنی صدر شده بود. همه تروتسكیستها ذوق زده چاوز و دولت او هستند كه او هم رفیق جان‌جانی احمدی نژاد بود.

این اما بی انصافی به این شخصیت بزرگ تاریخ است كه با گروه های حاشیه ای شناخته شود و یا از طریق بلندگوهای استالین سراغ او برویم.

 

تاریخ انقلاب روسیه

در این یادداشت من قصد معرفی تروتسكی را ندارم. در سالروز قتلش دلم می خواهد كتابی كه به نظر من واقعا یك شاهكار بی نظیر هم ادبی و هم تاریخی است را معرفی كنم: "تاریخ انقلاب روسیه". این شاهكار ٣ جلدی را هر زمانی می شود خواند و لذت برد، اما در این دوره و زمانه كه تحولات انقلابی و اعتراضات دنیا را فراگرفته اند، خواندن این كتاب و درس گرفتن از بزرگترین واقعه تاریخ بشری، انقلاب اكتبر، حیاتی است! این كتاب به سئوالات آكتیویستی كه در قلب انقلاب است و دنبال جواب درست برای اتخاذ تاكتیك و سیاست درست می گردد را می دهد. خواننده با جایگاه اشخاص در رهبری انقلاب، تشكل‌های انقلابی، حزب رهبر انقلاب، دسیسه های احتمالی ضد انقلاب و غیره و غیره آشنا می شود. تروتسكی در همان ابتدای كتاب می گوید كه مثل ژورنالیستهای دروغین مدعی "بی طرفی"، بی طرف نیست. درست می گوید. تروتسكی خود از همان روز ورود به روسیه در ماه مه، لحظه به لحظه این انقلاب را رهبری می كند.

تروتسكی تصویری جامع از شرایط روسیه قبل از انقلاب به خواننده می دهد كه چگونه همین شرایط خود به نوعی روسیه را به حالت انفجاری رسانده بود. مردم روسیه در شرایطی دست به قیام زدند كه تزار ١٥ میلیون نفر از جوانان این كشور را به سربازی گرفته و بخش اعظمشان را عازم جبهه های جنگ كرده بود. از این تعداد، ٢ و نیم میلیون نفر جانشان را در جبهه ها از دست دادند و همان تعداد هم یا اسیر جنگی شده و یا در این جنگ معلول شده بودند. فقر بی حد و حسابی جامعه روسیه را فراگرفته بود. اعتراضات به كمبود نان و سوخت در سرمای سوزان روسیه هر روز ابعاد وسیعتری به خود می گرفتند. تروتسكی اما صرف این شرایط فقر و فلاكت را برای انقلاب كافی نمی داند. در پیشگفتار به جلد دو و سه می نویسد: "محرومیتهای صرف به تنهایی برای برانگیختن مردم به قیام كافی نیست. اگر چنین بود، توده ها همیشه در قیام می بودند. برای در گرفتن قیام لازم است كه ورشكستی رژیم قطعا برملا شود و محرومیتها را تحمل ناپذیر سازد. و علاوه بر آن، شرایط و اندیشه های جدید باید چشم انداز انقلابی تازه ای برای توده ها باز كنند. آنگاه همان توده ها به خاطر اهداف ارجمندی كه آن اندیشه های جدید در پیش نهاده است، نشان خواهند داد كه تاب تحمل محرومیتهای دو چندان و سه چندان را نیز دارند." و برای توضیح این مسئله است كه جایگاه حزب رهبر انقلاب، لنین و رهبران و آكتیویستهای حاضر در خیابانها، كارخانه ها و مهمتر در شورای شهر پتروگراد را نشان می دهد.

با خواندن "تاریخ انقلاب روسیه"، خواننده با لنین بهتر آشنا می شود. فرق لنین را با دیگر رهبران حزب بلشویك متوجه می شود. تیزبینی این رهبر استوار را بهتر متوجه می شود و قدر این استواری را بهتر می داند. نزدیكی رهبری حزب بلشویك (قبل از ورود لنین به روسیه) با منشویكها را می بیند و همه اینها را تروتسكی با فاكت و شواهد نشان می دهد. خواننده منشویكها و سوسیال رولوسیونرها را بهتر می شناسد. تروتسكی این واقعیت را نشان می دهد كه در بین دو انقلاب فوریه و اكتبر، این همدستی سوسیال رولوسیونرها و منشویكها در شورای پتروگراد با كادتها و دیگر احزاب و شخصیتهای بورژوا در دولت موقت بود كه مشكلات مملكت را زیادتر كرد. می گوید كه اگر با سرنگونی تزار در فوریه دولت موقت اعلام آتش بس می كرد، امكان اجتناب از مشكلات بعدی كه مردم روسیه با آن دست به گریبان شدند، بسیار محتمل بود.

كمونیستی كه برخورد آن موقع رهبرانی چون كامنوف و استالین به دولت موقت و غیره را از زبان تاریخنویسان رسمی اتحاد جماهیر شوروی خوانده است، نمی تواند اهمیت "تزهای آوریل" لنین را درك كند. "تزهای آوریل" عمدتا در شرایطی نوشته و ارائه می شوند كه بخش عظیمی از رهبران حزب بلشویك سیاستهایی مثل سیاستهای منشویكها اتخاذ كرده بودند و تروتسكی این را با جدال سیاسی لنین در درون خود حزب بلشویك نشان می دهد. در نظرات و بحثهای سردبیران نشریات حزب بلشویك پی می گیرد و تلاش لنین برای راه نشان دادن هركولی را نشان می دهد.

تروتسكی شرایط شكل گیری مهمترین ارگان انقلاب، شورای شهر پتروگراد را توضیح می دهد. كشمكشهای بین نمایندگان در این شورا كه به مرور زمان بلشویكها و نظرات لنین از اقلیتی مطلق به اكثریتی مطلق شیفت كردند را به دقت توضیح می دهد. قدرت دوگانه را هم با همان دقت و تیزی توضیح می دهد. یك نكته كه در این كتاب برجسته است، تیزی و هوشیاری لنین است. لنین حتی آنجا كه در كنگره حزبی فقط یك رأی می آورد با حوصله نظرش را توضیح می دهد و به مرور زمان (زمانی نسبتا كوتاه) آن موضع را موضع كل حزب می كند. با اتخاذ سیاستهای درست، فعالین حزب سوسیال دمكرات را كه سالهاست دیگر از فعالیت حزبی و گاها از سیاست هم كناره گرفته اند، به سیاستهای لنین حذب می شوند.

تروتسكی با خودداری از نوشتن موارد حاشیه ای، هر فصل كتاب را به یك واقعه و جدال و شرایط مهمی كه انقلاب باید از آن عبور می كرد تا به هدف خودش برسد، اختصاص می دهد. برای تروتسكی، راسپوتین صرفا یك شخصیت مست و خوشگذران نیست كه مطبوعات نیمه لیبرال روس درباره رابطه نامشروع وی با تزارینا پچ پچ ژورنالیستی سر داده اند، بلكه شخصیتی است در متن منتهی به آن انقلاب. او در همین رابطه ایده بركنار كردن تزار بدون دخالت توده ها و در "كاخ پادشاهی" تحت عنوان "اندیشه انقلاب كاخی" به دقت توضیح می دهد و چرا این ایده عملی نشد.

خواندن "تاریخ انقلاب روسیه" نه تنها به خود من كمك كرد تا انقلاب روسیه، لنین، بلشویكها، منشویكها و دولت موقت و غیره را بهتر بشناسم، بلكه چپ ایران را هم بهتر بشناسم. با خواندن این كتاب خواننده به جایگاه متد تروتسكی و لنین به خود مقوله انقلاب عمیقتر پی می برد.

"تاریخ انقلاب روسیه" كتابی است در سطح بهترین كتابهایی كه تاکنون نوشته شده است. كتابی است در سطح "كاپیتال" ماركس. ایزك دویچر كه بهترین بیوگرافی لئون تروتسكی را نوشته است درباره "تایخ انقلاب روسیه" می گوید كه بدون شك یكی از بهترین كتابهایی است كه در اروپا در قرن بیست نوشته شده است. اما "تاریخ انقلاب روسیه" هم می تواند خواننده را مثل "كاپیتال" از نظر حجم قطور آن بترساند، منتها هر سطر آن ارزش خواندن و تعمق روی آن را دارد.

این شاهكار تاریخی و ادبی در آبان سال ١٣٦٠ توسط سعید باستانی و انتشارات فانوس به فارسی هم ترجمه و منتشر شد. نسخه پی دی اف آن در اینترنت هم قابل دسترسی است. در ترجمه فارسی آن گرچه جاهایی بیدقتی هایی دیده می شود، اما در كل ترجمه ای خوب و روان است. من خواندن این شاهكار را به هر كسی توصیه می كنم كه فكر می كند در تمام عمرش فقط وقت دارد دو كتاب بخواند.

٢٢ اوت ٢٠١٣








August 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب